به گزارش سرویس اخبار فناوری پایگاه خبری عصر فناوری ،
ممن و شوهر تنها چند ماه بود که با هم قرار می گذاشتیم که یک استالکر زندگی ما را تغییر داد. لحظه در ذهن من متبلور می ماند. ما روز را با خانواده و دوستان سپری کرده بودیم و با نوعی شادی دوپامین که عشق جدید به ارمغان می آورد، احاطه شده بودیم. تقریباً آماده بودیم که آن را یک شب بنامیم که شنیدم یک درخواست پیام فیس بوک از طریق آن ارسال شد.
ناخودآگاه نگاهی به گوشیم انداختم و دیدم یک درخواست پیام وجود دارد. بلافاصله حساب واقعی زنگ نزد – هیچ عکس نمایه ای وجود نداشت، نام آن به وضوح جعلی بود. با خواندن کلمات ظالمانه و مبتذل به خود پیچیدم. خشم فرستنده غیرقابل انکار بود. در عرض چند دقیقه، سه پیام دیگر ارسال شد. همه از نظر ماهیت مشابه هستند.
ظاهراً پیامها از طرف شخصی است که زمانی با شریک زندگی من قرار گذاشته است، اما من نمیدانستم او کیست. چند روز بعد، او با ارسال یک رشته پیام های توهین آمیز دیگر، خود را معرفی کرد، اما این بار از حساب شخصی فیس بوک او بود.
این آغاز یک مصیبت سه ساله بود که طی آن پیامهای بیپایانی از طریق رسانههای اجتماعی و پیامهای متنی به من داده میشد. اگر حسابش را بلاک می کردم، حساب های جدیدی می ساخت. گاهی اوقات به نام خودش، گاهی اوقات، با استفاده از نام های جعلی – اما همیشه مطمئن می شدم که می دانستم او است.
گاهی اوقات، تماس روزانه و شدید بود. زمانهای دیگر، هفتهها یا حتی ماهها میگذرند، و اجازه میدهند که رضایت از خود به وجود بیاید، قبل از اینکه با حمله دیگری کور شود. این همان تعقیب است – نوعی تروریسم شخصی که قربانی را در حالتی دائمی از ترس و ناتوانی در برابر یک مهاجم نامرئی قرار می دهد. شما هرگز نمی دانید چه چیزی در راه است، یا چه زمانی. محصول جانبی منحرف این وسواس ظاهری با من این بود که عکس آن نیز صادق شد. این چیزی است که تجربه را بسیار شدید می کند، استالکر همه جا می شود، حتی زمانی که آنها نیستند.
در آن زمان، من تجربه خودم را به عنوان تعقیب نمیدانستم. من بهعنوان یک روزنامهنگار تحقیقی، در مورد خشونت خانوادگی و خانوادگی مطالب زیادی نوشتهام و میدانستم که تعقیب در زرادخانه سلاحهای سوءاستفادهکنندگان خانگی رایج است. اما دانش من از تعقیب به عنوان یک جرم مستقل محدود بود.
مانند بسیاری از مردم، درک من از تعقیب در خارج از زمینه خشونت خانگی اشتباه بود. با تلفن نفس های سنگین را تصور می کردم، غریبه ای که در میان بوته ها پنهان شده بود و لباس زیر را از بند رخت می دزدید.
و در حالی که این رفتارها به منزله تعقیب است، بسیار بیشتر از آن را شامل می شود. تعبیر با تماس مکرر و ناخواسته، تعقیب در مورد الگوی رفتاری است که باعث ترس می شود. اغلب این رفتارها در انزوا غیرقانونی نیستند، حتی ممکن است از نگاه بیرونی ترسناک به نظر نرسند.
و مشکل اینجاست عدم درک جمعی جامعه در مورد تعقیب چیست، و نگرش شدیداً نادیده انگاشته آن نسبت به آن، خیزش ذهنی شدیدی را که قربانیان-بازماندگان تجربه میکنند، تضعیف میکند.
یک تروما اغلب فراگیر که می تواند به طور ناگهانی از بین برود، یا به آرامی بخزد (همانطور که برای من اتفاق افتاد). مانند یک شیر آب چکه – در ابتدا آزاردهنده است، اما خیلی زود هر قطره بلندتر به نظر می رسد، فرکانس بالاتر است. به زودی، حتی زمانی که در اتاق نیست، شروع به شنیدن آن میکنید، شبها شما را بیدار نگه میدارد و در نهایت شروع به دیوانهتان میکند.
تقریباً سه سال طول کشید و یک اتهام رسمی پلیس قبل از اینکه بفهمم چه اتفاقی برایم افتاده بود تعقیب می کرد. فکر میکردم نادیده گرفتن آن بهترین رویکرد است – به هر حال، این همان کاری است که به قربانیان بازماندگان توصیه میشود. از قضا، هر چه تعقیب طولانیتر میشد، کمتر احساس میکردم میتوانم هر کاری انجام دهم.
اولین باری که با پلیس تماس گرفتم، متوجه شدم که تجربه ام را به حداقل رساندم، در حالی که در شرم و خجالت پوشیده شده بودم. پاسخ تحقیر آمیز افسر من را بیشتر در سکوت فرو برد.
اما نادیده گرفتن آن باعث از بین رفتن آن نشد. رفتار تشدید شد. چیزی که به عنوان پیام خصوصی برای خودم و افراد نزدیک به من شروع شد، تبدیل به یک حمله عمومی و مداوم شد.
هویت آنلاین من با پیام هایی به نام من به سرقت رفت. آدرس من به صورت آنلاین پست شده بود، همچنین تاریخ و مکان عروسی قریب الوقوع من. او می دانست من کجا بودم. او می دانست که من کجا زندگی می کنم. او ادعا کرد که به حومه من نقل مکان کرده است.
تا زمانی که شروع به تحقیق در مورد این جنایت کردم، متوجه شدم که تعقیب چقدر گسترده است و چرا تغییر نگرش جامعه بسیار مهم است.
چه کسی در مورد تعقیب یک همکار جدید، یک رئیس جدید یا قرار بعدی یک دوست شوخی نکرده است؟
برخی از باورهای اساسی که در یک مطالعه دانشگاهی که نگرش جامعه نسبت به تعقیب را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، شناسایی شده است: «تعقیب کردن عاشقانه است»، «قربانیان مقصر هستند»، و «توقیف جدی نیست».

اما اگر تعقیب جرم است، نظر جامعه هم همینطور است واقعا موضوع؟ پاسخ مثبت است، و چند دلیل وجود دارد: تأثیر مستقیم بر توانایی قربانیان-بازماندگان برای پردازش و تعریف صحیح تجربیات خود (و پاسخ آنها به آن)، و تأثیر مستقیم بر تمایل آنها برای تهیه گزارش.
پیچیده تر کردن وضعیت این است که این نگرش ها به عموم مردم محدود نمی شود، بلکه اغلب توسط مجریان قانون، حتی خود قربانیان نیز وجود دارد.
بسیار شبیه روایت نادرست متجاوز بهعنوان یک غریبه هیولا، سناریوی محتملتر یک استالکر این است که قربانی خود شناخته شود. تصویر آشفته ای که اکثر ما با شنیدن کلمه استالکر به ذهنمان خطور می کند، چیزی بیشتر از یک کاریکاتور است.
در واقع، بیشتر استالکرها مردم عادی هستند. در سوپرمارکت به آنها برخورد می کنید. با آنها تلفنی صحبت می کنید. آنها زندگی منظمی دارند.
همانند اهداف آنها. بیصدا رنج میکشیم، اغلب نمیتوانیم برچسبی بگذاریم که دقیقاً در زیر بینیمان چه میگذرد، به تعداد فوقالعادهای از مردم.
اما در حالی که نوع شناسی و انگیزه های استالکر متفاوت است، یک چیز مشترک همه استاکرها وجود دارد: وسواس و استحقاق.
همانطور که در چند سال گذشته با کنترل اجباری انجام دادهایم، باید یک گفتگوی ملی در مورد تعقیب داشته باشیم. اما ما نمی توانیم در اینجا متوقف شویم. ما نیاز به آموزش و آموزش مجریان قانون داریم تا به درستی به این پدیده جهانی رو به رشد پاسخ دهند.
تعقیب واقعی است و شوخی نیست. شناسایی، تأیید اعتبار و حمایت جامعه برای قربانیان بازماندگان حیاتی است. این همه تفاوت را برای من ایجاد کرد. پس از سالها سکوت، تاییدیه سیستم قضایی صدایم را به من بازگرداند. شنیدن تجربیات قربانیان-بازمانده دیگر به من جرات داد که بلندتر صحبت کنم. امیدوارم با استفاده از صدای من در حال حاضر دیگران تشویق شوند تا از صدای آنها استفاده کنند.
این محتوا از سایت های خبری خارجی بطور اتوماتیک دانلود شده است و عصر فناوری فقط نمایش دهنده است. اگر این خبر با قوانین و مقررات جمهوری اسلامی مناقات دارد لطفا به ما گزارش کنید.